ببین آقای غیر محترم؛
من همینجوریش هم ازت متنفرم، حالا بدترش کن!
خدایی هست، قیامتی هست، لابد بهش اعتقاد داری که واسه حسین نذری میدی... میبینمت! جواب قلبی که شکستی، بغضی که تو گلو نشوندی و اشکی که زیر چشم جمع کردی رو چطور میدی؟
به خودم تبریک میگم، قوی شدم!
اونقدر قوی که با شکستن دلم دیگه اشکم نریزه،
دیگه کسی لرزش صدامو حس نکنه.
به نظر خودم اثر خوندن و نوشتن زیاده!
انقدر زیاد که صداشو بشنوم اما اونقدر محو کتابم باشم که هیچ توجهی به بغضم نکنم،
عقبش بزنم و نزارم اشکی بریزه،
و با جدیت به خوندن کتابم اهمیت بدم.
اما این قدرت که جلوی شکسته شدن دلو نمیگیره میگیره؟
آهای حاج آقای صد بار حج رفته که جای همسایت حواست به اسراف غذا تو روز عاشوراست! از بدیات نگم که یکی دو تا نیست اما من خدامو میشناسم،
اگه همونی که میشناسم باشه انتقام صد دفعه شکوندن دلمو و صد دل دیگه ای که شکوندی رو ازت میگیره!
ای قوم به حج رفته کجایید؟ کجایید؟
معبود همینجاست بیایید، بیایید...!
میبخشم، اما فراموش نمیکنم!!!!!!
منم فراموش کنم، یوم العباسِ، عباس فراموش نمیکنه.